از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد
از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد

از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد

ماحصل تراوشات ذهن یک نفر آدم!

بخند!

هر که هستی باش در هر شهر و هر کشور بخند
راست، کج یا منحنی، خوابیده یا چنبر بخند

روز میلادت تو یادت نیست، گریان آمدی
باز گریان می روی روزی از این معبر، بخند!

بی خیال از هرکه پندارد تو را دیوانه ای
با لبان مردم مایوس و ناباور بخند

ما همه بازیگران این جهان بسته ایم
سهم ما در صحنه خیلی نیست بازیگر بخند

بر عقیق لب به رندی نقش لبخندی بکش
در غبار آینه گاهی به چشم تر بخند

«سخت می گیرد جهان بر مردمان سختگیر»
آی انسان« بگذرد این نیز» پس بگذر بخند!

"علی مظفر"