از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد
از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد

از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد

ماحصل تراوشات ذهن یک نفر آدم!

بخند!

هر که هستی باش در هر شهر و هر کشور بخند
راست، کج یا منحنی، خوابیده یا چنبر بخند

روز میلادت تو یادت نیست، گریان آمدی
باز گریان می روی روزی از این معبر، بخند!

بی خیال از هرکه پندارد تو را دیوانه ای
با لبان مردم مایوس و ناباور بخند

ما همه بازیگران این جهان بسته ایم
سهم ما در صحنه خیلی نیست بازیگر بخند

بر عقیق لب به رندی نقش لبخندی بکش
در غبار آینه گاهی به چشم تر بخند

«سخت می گیرد جهان بر مردمان سختگیر»
آی انسان« بگذرد این نیز» پس بگذر بخند!

"علی مظفر"

نظرات 1 + ارسال نظر
mina چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:06 ب.ظ

لبخند تو خلاصه خوبیهاست

لختی بخند خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است

صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها

هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

رنگین کمان عشق اهورایی

از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان

آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن

ای آن که ارتفاع تو دور ازماست

"قیصر امین پور"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد