از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد
از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد

از همه جا... نمی خواهم قلمم در بند محدودیت ها باشد

ماحصل تراوشات ذهن یک نفر آدم!

علی صدای عدالت انسانی

آیا هیچ پیشوای دینی و رهبر مذهبی را به یاد داری که به فرماندارانش درباره مردم چنین توصیه می کند: مردم یا برادر دینی شما هستند یا انسانی مانند شما می باشند، با آنان از گذشت و اغماض خود چنان روا دارید که دوست دارید خداوند از شما درگذرد و ببخشاید. آیا توانگری نیازی را می شناسی که از ثروت و مال دست شسته و فقط به گرده نانی آن هم به جهت حفظ حیات اکتفا کند؟ و زندگی در نزد وی فقط سود رساندن به انسان بوده و خلافت به خلق، اما دنیا و زیبایی های آن، آن ها باید کسی غیر از او را بفریبند. 

آیا در میان خلق بزرگ مردی را شناخته ای که در مقام قیاس با متفکران از نظر بلندی فکرشان، با نیکوکاران در نیکی و خیرخواهی شان، با علماء و دانشمندان به علمشان، با محققین از حیث تحقیق شان، با محبت پیشگان به مهرشان، با زاهدان و پارسایان با زهد و پارسایی شان، با مصلحین اجتماعی از جهت اصلاحشان، با دردمندان با آلام و دردهایشان، با ستم دیدگان از جهت احساس و عصیانشان، با ادیبان به ادبشان، با قهرمانان از نظر دلاوری برتری جویی؟ علی(ع) ابر مردی است که حتی چیرگی دشمن بر او در تاریخ انسانی، شکستی برای دشمنش به شمار آمده است، چرا که در زمان او، همه معیارها واژگون بود و همه چیز با حقیقت تعارض داشت.

اما تاریخ راه خود را می رود و حقیقت را آشکار خواهد ساخت، تاریخ، گواه راستینی بر روح بزرگ اوست. او شهبد راه حق، صدای عدالت انسانی و شخصیت یگانه ای است که شرق و غرب جهان در گذشته و امروز چون او ندیده است. 

نظرات 2 + ارسال نظر
mina پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ب.ظ

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن
به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم
سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی
بشناختم خدا را چو شناختم علی را
به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق
تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی
نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن
تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی
همه عمر همچو "شهری" طلب مدد از او کن
که به جز علی نباشد به جهان گره‌گشایی
"عباس شهری"

mina پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:39 ب.ظ

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت
به مجنونی رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه آندم یا علی گفت
خمیر خاک آدم چون سرشته
چو بر میخاست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز میزد
زبس بیچاره مریم یا علی گفت
مگر خیبر زجایش کنده میشد
یقین آنجا علی هم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمیشد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
دلا باید که هردم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
که در روز ازل قالوبلا را
هر آنچه بود عالم یا علی گفت
محمد در شب معراج بشنید
ندایی آمد آنهم یا علی گفت
پیمبر در عروج از آسمانها
بقصد قرب اعظم یا علی گفت
به هنگام فرو رفتن به طوفان
نبی الله اکرم یا علی گفت
به هنگام فکندن داخل نار
خلیل الله اعظم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها شد
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
کجا مرده به آدم زنده میشد
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
علی در خم به دوش آن پیمبر
قدم بنهاد و آندم یا علی گفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد